او مظلوم زیست
اومظلوم زیست ومظلوم مرد
مرحوم مشهد عالی کشی کشوری وهمسرش مرحومه مشهدی خانم ختایی دریک خانه ی نسبتا" پیشرفته بامعماری خوب واصیل ایرانی که طبق گفته ی پدرم یکی از چند واحد خانه مسکونی متعلق به بانیان روستا که آباء واجداد ما ساخته بودندودرمقایسه با سایر خانه های روستا بهتر ومهندسی تر بود وسپس بدست خانان ظالم اردبیلی که انواع واقسام ظلم هارادرحق مردم مظلوم وبی دفاع روستا که زحمت کش بودند روا می داشتند ، افتاده بود واز آنان خلاصه بدست مرحوم عالی کشی رسیده بود زندگی می کردند از نعمت فرزند بی بهره بودند واز طریق دامداری (گوسفند داری )وکارگری امرار معاش می نمودند البته درآن زمان داخل حیاط شان مملو از سبزیهای خوراکی وگل وگیاه بود که سایر افراد چنین کاری را نمی کردند .چون صاحب فرزند نبودند واتاقهایشان خوب ووضع مطلوبی داشت بیشتر مواقع سپاه دانش زمان رژیم منهوس پهلوی مستاجر او می شدند چون هم وسط روستا بود وهم وضع معیشتی خوبی داشتند آن مرحوم یک اخلاق بخصوصی داشت چون همسایگی ما بود رفت وآمد داشتیم وازطرفی بیشتر با پدرم درغربت کار کرده بودند وخوی وخصلت اوفقط برای پدربنده که مرد خوش اخلاق وصاف وبی ادعاست سازگار بود چون همه خصوصیاتش برای پدرم آشنا وعادی بود وازطریق پشت بام برای شب نشینی به خانه ی ما می آمد امّا !!!نسبت به صدای گربه بسیار حساس بود واین یک نقطه ضعف باعث شده بود مردم اذیتش می کردند وبا درآوردن صدای میو میو موجب خشم وناراحتی او می شدند البته بسیار هم دست بزنی داشت اگر کسی را می گرفت حسابی کتکش می زد خدا رحمت کند تورا خدا با یک صلوات روحش را شاد نماییم .
مردم بسیار اذیتش می کردند واو مظلوم بود چون نه طایفه ایی داشت ونه کسی !روی همین اصل به زمینهای روستای گلستان پناه می برد درآنجاهم مردم وجوانان روستا راحتش نمی گذاشتند که خدا ازتقصیرات مردم بگذرد .
او به حلال وحرام بسیار حساس بود وآزار واذیتش به مورچه هم نرسیده بود وازطریق گوسفندچرانی یک زندگی ساده وحلالی داشت وهمسرش هم پیر ودراواخر عمرچشمانش را ازدست داده بود واین مسئله بر شدت گرفتاریهای آن مرد زحمت کش می افزود ومی باید خوراک وسایر موارد معاش زندگی را هم او تهیه وفراهم می کرد که بسیار سخت بود .
دراواخر عمر خیلی پیر وفرسوده شده بود ودستانش لرزش زیادی داشت با نهایت سادگی وصداقت مدیون کسی نبود درهنگامی که می خواست دنیا را ترک کند به پدرم گفته بود من را به حیاط ببرید تا حسابی تماشایش کنم وخیلی غریب بود وغریبانه جان به جان آفرین تسلیم کرد(درسال1368)
بعد از فوت ایشان تمام دارایش را فروختند ووقف مسجد نمودند خدا رحمتش کند .

بايد قصه اي تازه آغاز كنم و نشان دهم كه هنوز ميتوانيم به روستای شايق عشق بورزم ، این وبسایت یه هیچ گروه یا ارگان و تشکیلاتی وابسته نبوده و با هزینه شخصی اداره می شود .